
هوال..
امروز بدترین روز زندگیم بود..امروز خردوخاکشیر شدم..انقد بهم ریختم که از وقتی اومدم خونه تب کردم..امشب اومدم ای اتاق پیش مامان بخوابم..خدایا ..خدا؟به قول سعید کدوم خدا؟!اره..سعید..امروز فاطمه بهش گفت چرا اون جمله ای رو که اول کلاسات میگفتی رو دیگه نمیگی؟..گفت نه بابا بی خوده خوشم نمیاد..کدوم خدا؟!شما میتونین خدا رو واسه من اثبات کنین؟من هنگ کردم!خدایا این همون سعیدیه که محرم واسه امام حسین سینه میزد؟این همون سعیدیه که حرف از غیرت میزد؟میگفت بزرگترین ارزوم اینه که کسی دوستم نداشته باشه..راست میگفت همه رو داشت راست میگفت..دیگه هیچی از حال بدم نگم بهتره..
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: my daily memory، ،
